جدول جو
جدول جو

معنی مدروس کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مدروس کردن
ور انداختن، کهنه کردن فرسودن، ناپدید کردن کهنه کردن، فرسوده ساختن، ناپدید کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پدرود کردن
تصویر پدرود کردن
خداحافظی کردن وداع کردن ترک کردن بدرود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفون کردن
تصویر مدفون کردن
به خاک سپردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بدرود کردن
تصویر بدرود کردن
وداع گفتن ترک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدریس کردن
تصویر تدریس کردن
درس دادن، تعلیم دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایوس کردن
تصویر مایوس کردن
نومید کردن دلسرد کردن نا امید کردن نومید ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجروح کردن
تصویر مجروح کردن
خسته کردن، زخم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبوس کردن
تصویر محبوس کردن
زندانی کردن حبس کردن زندانی کردن: او را بگرفتند و محبوس کردند
فرهنگ لغت هوشیار
درمان کردن درمان کردن علاج کردن: رنج ما را که توان برد بیک گوشه چشم شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محسوس کردن
تصویر محسوس کردن
سهشاندن، آشکار کردن مورد حس و درک کردن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
اپخشاییدن زینیتن ز بهراندن بی بهره کردن محروم داشتن: ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را باین سرچشمه اش منشان که خوش آبی روان دارد. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
گرم کردن، گرم مزاج کردن: و آتش لعل او به دی نه شگفت گر مزاج هوا کند محرور. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
مولیده کردن، بازگردانیدن بازگردانیدن، رد کردن طرد کردن، در امتحان قبول نکردن
فرهنگ لغت هوشیار
به خاک سپردن، نهان کردن: زیر خاک زیر خاک کردن در گور نهادن جسد: بعد ازان درمان چشمش چون کنم زنده خود را زین مگر مدفون کنم. (مثنوی)، در زیر خاک پنهان کردن گنجینه و غیره: خزانه لالی و جواهر غیب را در این دریا مدفون کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدهون کردن
تصویر مدهون کردن
چرب کردن، پوست پیراستن چرب کردن روغن مالیدن، دباغی کردن (پوست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغرور کردن
تصویر مغرور کردن
فریب دادن، خود خواه کردن گول زدن فریفتن، متکبر کردن: (الا ای یوسف مصری، که کردت سلطنت - پدر را باز پرس آخر کجا شد مهر فرزندی ک) (حافظ. 307)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفروز کردن
تصویر مفروز کردن
پخشیده کردن، جدا کردن جدا کردن، تحدید حدود کردن (ملک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقرون کردن
تصویر مقرون کردن
نزدیک کردن بهم پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروب کردن
تصویر مشروب کردن
((~. کَ دَ))
آب دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدریس کردن
تصویر تدریس کردن
Tutor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محبوس کردن
تصویر محبوس کردن
Maroon
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محروم کردن
تصویر محروم کردن
Deprive, Dispossess, Disqualify, Exclude, Relegate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معکوس کردن
تصویر معکوس کردن
Invert
دیکشنری فارسی به انگلیسی
privar, desapossar, desqualificar, excluir, relegar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
entziehen, enteignen, disqualifizieren, ausschließen, relegieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
pozbawić, pozbawiać, zdyskwalifikować, wykluczać, relegować
دیکشنری فارسی به لهستانی